با زندگی در دنیایی به شدت برونگرا، انتظار می رود که همه برای موفقیت و رشد از بقیه پیشی بگیرند. ملاقات با مردم، صحبت کردن و به طور کلی فردی صریح بودن قابل توجه خواهد بود. با این حال، همه ما تمایل داریم زمانی که نیاز داریم ارتباط خود را قطع کنیم و با خودمان باشیم به دنیای درون خود فکر کنیم. این به ما کمک می کند تا دوباره تمرکز کنیم یا از عوامل خارجی که بر آرامش ما تأثیر می گذارد در امان باشیم. درونگراها بیشتر از اوقات در آن دنیای درونی معطل می مانند. شخصیتهای مشهوری مانند بیل گیتس، وارن بافت و استیون اسپیلبرگ که به چند مورد اشاره میکنیم، درونگراهای موفقی هستند. آنها به چند دلیل در کاری که انجام می دهند عالی هست:
آنها ناظران تیزبین هستند.
برای درون گراها، نورافکن مهم نیست. هر کسی غیر از آنها می تواند نمایش را اجرا کند.
افراد درونگرا قبل از صحبت به دقت فکر می کنند.
آنها در یک بحث شرکت می کردند اما تا زمانی که لازم نبود صحبت نمی کردند.
رهبران بالقوه طراحی درونگرا
درونگراها به دیگران اجازه می دهند ایده هایشان را اجرا کنند و فقط در صورت نیاز مشارکت کنند. این یک ویژگی عالی است زیرا به دیگران این امکان را می دهد که خلاق تر از دستورالعمل باشند.
دو منبع مرتبط در مورد درونگرایی بحث می کنند. اول، کتابی با عنوان آرام اثر سوزان کین، نویسنده و مدرس آمریکایی، که در آن به این موضوع میپردازد که ایدهآل برونگرا چیست: «اعتقاد همهجانبه مبنی بر اینکه خود ایدهآل جمعی، آلفا و راحت در کانون توجه است». در مقابل، او درونگرایی را به عنوان یک دارایی کم ارزش در جامعه امروزی مورد بحث قرار می دهد که اغلب با کمرویی اشتباه گرفته می شود. با این حال، اعتماد به نفس و شایستگی با تجربه و تخصص اتفاق می افتد و درونگراها آنها را دارند.
منبع دوم از مقاله ای به نام “آزمایش آب لیمو” بدست آمده است که توسط پروفسور H.J. Eysenck روانشناسی در کالج کینگ در لندن، همراه با Sybil B.G Eysenck انجام شده است. محققان مشاهده کردند وقتی یک قطره آب لیمو روی زبانشان میریزند، بزاق درونگراها در مقایسه با افراد برونگرا بیشتر ترشح میشود. آنها این نظریه را مطرح کردند که افراد درونگرا توسط محیط اطراف خود تحریک می شوند زیرا آنها به طور طبیعی سطح برانگیختگی بالاتری دارند. به همین دلیل، آنها فعالیت های اجتماعی کمتری مانند خواندن، نوشتن، یا دوچرخه سواری را ترجیح می دهند.درونگراییشان آنها را منحصر به فرد کرده است.
ویژگیهای آرام شخصیت درونگرا ایده طراحی درونگرا را به من الهام کرد. این سبک طراحی تعادل عالی را با تجربیات موجود که فریاد جلب توجه می کنند ایجاد می کند. یک نمونه شناخته شده از این تجربیات اینستاگرام است. اینستاگرام قبلاً یک برنامه ساده برای اشتراک گذاری عکس و ویدیو بود که همه به راحتی به آن علاقه مند می شدند. با این حال، اکنون با ویژگیهای متعددی مانند بازار، حلقه فیلم ها، ویرایشگر بسیار پیچیده، فیلترها و غیره رشد کرده است. اگر به شروع اینستاگرام و موقعیت فعلی آن نگاه کنیم، تجربه بسیار شلوغ تر و پیچیده تر از گذشته است..
مشابه آنچه که اینستاگرام خود را در موقعیت قرار داده است، بیشتر طراحی ها به جسور بودن تمایل دارند. با این حال، بسیاری از محصولات بسیار ظریف نیز وجود دارند که خود تجربه تمام کارهای سنگین را به طور بی عیب و نقص انجام می دهد. Spotify یک مثال خوب است. Spotify بر اساس انتخاب هایی که کاربر قبلاً در لیست پخش خود انجام داده است، موسیقی های زیادی را ارائه می دهد. اساساً، در حالی که مستقیماً حول گوش دادن متمرکز است، خزش دامنه کمتری وجود دارد. به عنوان مثال، آنها تمرکز خود را بر روی اشتراک گذاری موسیقی بیش از خلقت حفظ کرده اند. به همین دلیل، موتور توصیه آن بر خلاف اینستاگرام که سعی دارد بسیاری از کارها را همزمان انجام دهد، بیش از حد بر روی موسیقی متمرکز است.
اما ممکن است بپرسید طراحی درونگرا چیست؟
این یک فرآیند درونگرا با الهام از ویژگی های طراحی درونگرا است که به طراحان در ساخت محصولات بسیار کاربردی و مینیمالیستی کمک می کند. تصور کنید که رفتار درونگرایی با فرآیند طراحی موجود تلفیق شود.
- چه اتفاقی میافتد اگر پژوهش علاوه بر روش مرسوم «پرسش و پاسخ» به اطلاعات روشنتر مجهز شود؟
- آیا یادگیری نحوه تفکر درونگراها به ایده پردازی یا طوفان فکری کمک خواهد کرد؟
- افراد درونگرا قبل از صحبت موقعیت ها را ارزیابی می کنند. آیا می توان این را برای شناسایی خطرات مختلف و موارد غیر متمرکز قبل از طراحی ترجمه کرد؟
- ما به ویژگیهای اضافی که میتوانند برای ایجاد انگیزه در فرآیند طراحی موجود ترجمه شوند، نگاه خواهیم کرد.
من مطمئن هستم که همه ما در برههای از زمان «یک بلوک ذهنی» را تجربه کردهایم که توسعه ایدههای جدید چالشبرانگیز میشود. معمولاً به این دلیل است که ما در تحقیق کوتاه هستیم. القای یک تفکر جدید و روشی جدید برای حل مشکلات ما را در مراحل مختلف تفکر و اجرای طراحی یاری خواهد کرد. امیدواریم عادت به درک اطلاعات بیشتر و ارزیابی بهتر ایجاد شود که در غیر این صورت مورد توجه قرار نمی گیرد یا نادیده گرفته می شود و به طور مستقیم به حذف آن انسداد ذهنی کمک می کند.
اکنون که کمی بیشتر در مورد ویژگیهای بیصدا میدانیم، اجازه دهید راههایی را برای ترکیب این ویژگیها برای ایجاد یک طراحی درونگرا بررسی کنیم
تفاوتهای رفتار کاربر را شناسایی کنید: تفاوتهای کوچک
مطالعه ای که توسط کربی ام جیگر، آستین اچ کاکس، دیوید فیلیپ آرتور کریگ و جیمز دبلیو گریس انجام شد، به نام «پاسخ شنوایی مبهوت کننده درون گرایی را پیش بینی می کند» در دانشگاه تنسی در چاتانوگا نشان داد که درونگراها تمایل به حساسیت بیشتری دارند. به محرک های ورودی در سطح فیزیولوژیکی. مغز انسان یک توانایی ذاتی برای مسدود کردن اطلاعات غیر ضروری برای جلوگیری از اضافه بار شناختی دارد که دروازه حسی یا دروازه حسی حرکتی نامیده می شود. این امر افراد درونگرا را به مشاهده گرهای خوبی تبدیل می کند و آنها تمایل دارند به جزئیاتی توجه کنند که در غیر این صورت مورد توجه قرار نمی گیرند. همچنین، به طور طبیعی برای آنها اتفاق می افتد.
اگرچه این مطالعه مشاهده را به عنوان کیفیت درونگراها بیان می کند، اما منحصر به آنها نیست. هر کس می تواند با آموزش ذهن خود برای مشاهده دقیق به آن دست یابد. این ویژگی را می توان در تحقیقات کاربر برای شناسایی اطلاعاتی که لزوماً به صورت شفاهی به اشتراک گذاشته نمی شود، مانند زبان بدن، تفاوت های ظریف در زیر و بم، ارائه گفتگو، تماس چشمی و غیره به کار برد.
به عنوان مثال، چند سال پیش، زمانی که در Teltech Systems کار می کردم، مطالعه کاربری را انجام دادم. این مطالعه برای به دست آوردن بینش از کاربران برای توسعه ویژگی مسدود کردن تماس های هرزنامه یک برنامه بود. به ویژه یکی از شرکت کنندگان، افکار خود را به خوبی بیان کرد. آنها اشاره کردند که ویژگی مسدود کردن تماس های هرزنامه مفید بود و در مسدود کردن بیشتر تماس های هرزنامه بسیار مفید بود. اگرچه شرکت کننده پاسخ داد، اما من می توانستم در صدای آنها احساس ناراحتی کنم و آنها هیچ ارتباط چشمی با من نداشتند. اگر من توجه نمی کردم، این تفاوت های ظریف مورد توجه قرار نمی گرفت. ناراحتی من از پاسخ های شرکت کننده از من ترغیب کرد که آنها را بیشتر بررسی کنم. در نتیجه، متوجه شدم که ویژگی مسدود کردن هرزنامه ناقص است. بررسی نشان داد که کاربر باید برنامه را باز کند تا هر عددی را به عنوان هرزنامه گزارش کند.
در پایان مصاحبهها، یکی از یافتههای مهم این بود که کاربران نهایی از آن قدردانی میکنند که ویژگی مسدود کردن هرزنامه به آنها اجازه میدهد تا تماسهای هرزنامه را به جای گزارش از طریق برنامه، در صفحه تماس خود گزارش و مسدود کنند. پس از به اشتراک گذاشتن این یافته با تیم، توافق فوری صورت گرفت و به زودی بهبود ویژگی منتشر شد.
به گفته جوزف دی ویتو، نویسنده کتاب ارتباطات انسانی: دوره پایه، گوش دادن دارای پنج مرحله است: دریافت، درک، به خاطر سپردن، ارزیابی و پاسخ دادن. گوش دادن با دقت به ما کمک میکند آن پیامهای پنهانی را که معمولا نادیده گرفته میشوند، شناسایی کنیم، زیرا گوش دادن فقط به آنچه روی گوش میافتد محدود میشود. آموزش خودمان برای مشاهده زبان بدن، زیر و بمی صدا، استعاره ها و غیره می تواند به شناسایی تفاوت های ظریف در رفتار انسان کمک کند که ممکن است به حقیقت واقعی در گفتگو اشاره کند. به عنوان طراح، میتوانیم عادت به تشخیص این تغییرات ظریف داشته باشیم و برای تأیید مشاهدات خود سؤالات بعدی بپرسیم.
پس از تکمیل اعتبار سنجی، مرحله بعدی استراتژی ایده ها و اقدامات مبتنی بر تحقیق است.
فکر کردن بیش از حد به کاری
افراط اندیشی اغلب به عنوان یک ویژگی منفی در نظر گرفته می شود، زیرا به معنای فکر کردن بیش از حد و طولانی است، برای مثال، دوباره حدس زدن و تجزیه و تحلیل مداوم تصمیمی که قبلا گرفته شده است. آیا تفکر بیش از حد همیشه یک رفتار منفی است؟ احتمالا نه.
در حالت ذهنی مثبت، تفکر بیش از حد می تواند یک گام به عقب برای بازنگری در مورد چیزی و نگاه کردن به آن به عنوان ابزاری برای ابداع استراتژی های بهتر باشد. به عنوان مثال، انجام تحقیقات بیشتر قبل از نوشتن مقاله یا برنامه ریزی برای جزئیات یک سفر می تواند به تجربیات بسیار بهتری منجر شود. این به ما زمان می دهد تا با بررسی جزئیات، موقعیت ها را بهتر ارزیابی کنیم. مزیت دیگر این است که میتوانید راهحلهای متعددی را برای در نظر گرفتن زوایای مختلف ایجاد کنید، که چشمانداز وسیعتری را ارائه میدهد و به اعتبار یا نفی مفروضات و همچنین طراحی برنامههای پشتیبان کمک میکند.
به گفته جن گرنمن، مربی و روزنامه نگار، و همچنین نویسنده کتاب زندگی مخفی درونگراها، «تفکر بیش از حد لزوماً نباید اشتباه باشد». او به یک مطالعه تحقیقاتی اشاره می کند که توسط دکتر لوری هلگو، روانشناس آمریکایی انجام شده است. در آن، دکتر هلگو فعالیت الکتریکی مغز شرکتکنندگان را ترسیم کرد و دریافت که درونگراها سطوح بالاتری از فعالیت الکتریکی دارند، بنابراین برانگیختگی قشر مغزی بیشتری دارند. مهم نیست که در چه وضعیت عاطفی هستند، زیرا تمایل دارند بیشتر فکر کنند. به عبارت دیگر، درونگراها اطلاعات بیشتری را پردازش می کنند و آنها را مستعد تفکر بیش از حد می کند.
من خودم که مستعد تفکر بیش از حد بودم، یک فرآیند فکری ایجاد کردم که تفکر انتقادی را منعکس می کند. مشکل را شناسایی کنید، با ذهن باز آن را تحلیل کنید و با تفکر خلاق و انتقادی – با استفاده از ابزارهای مختلف مانند نقشه ذهنی، چک لیست، تفکر جانبی و غیره، مشکلات را حل کنید. با شکستن تفکر بیش از حد به یک فرآیند تفکر بسیار قابل هضم تر، می توانم مشکلات و موقعیت ها را بهتر ارزیابی کنم.
من می توانم همان سه مرحله را برای تحقیق نیز ترجمه کنم. معمولاً، پس از انجام اولین مصاحبهام برای هر تحقیقی، به آن گوش میدهم تا تشخیص دهم که آیا نیاز به ارزیابی مجدد استراتژیام دارم، اشتباهاتی که مرتکب شدهام را شناسایی میکنم و فیلمنامه را مرتب میکنم. اینها برخی از سوالاتی است که از خودم می پرسم:
- اگر تردید وجود دارد، چه چیزی باعث شده است که در هنگام پاسخگویی تردید کنند؟
- آیا آنها را ناراحت کردم؟
- اگر آنها را کمی ناراحت کنم، آیا آنها بیشتر به اشتراک می گذارند؟
- چگونه می توانم آنها را بیشتر بررسی کنم تا پاسخ های بهتر یا پاسخ های عمیق تری دریافت کنم؟
- آیا می توانم این سوال را جور دیگری بپرسم؟ آنها چه واکنشی نشان خواهند داد؟
این فرآیند تفکر بیش از حد، بینش هایی را برای ارزیابی استراتژی بهتر برای مصاحبه های باقی مانده به من ارائه می دهد.
افراط اندیشی همچنین به شما امکان می دهد تا احتمالات خاصی را پیش بینی کنید. یکی از دوستان در حال کار بر روی محتوای تبلیغاتی برای به روز رسانی برنامه تلفن همراه آینده خود بود. از آنجایی که فصل تعطیلات نزدیک بود، شرط تجاری این بود که این امر به سرعت انجام شود. پس از یک جلسه گسترده و تفکر طراحی، او ایده های زیادی را ارائه کرد و آنها را به سهامداران ارائه کرد. در آن جلسه کاری، وی موارد مختلفی را شناسایی کرد و به چند مورد اشاره کرد:
- تغییرات مورد نیاز برای اجرا
- آیا این تغییرات بر کارهای آینده تأثیر می گذارد؟
- آیا این تغییر پس از پایان تبلیغات، بهروزرسانیهای بیشتری را به همراه خواهد داشت؟
- آیا از تمام تغییرات ویژگی های دیگر پشتیبانی می کند؟
- آیا امکانی برای بازگشت به نسخه قدیمی وجود دارد؟
- مزایا و معایب ایده ها چیست؟
- هر گونه سؤال باقی مانده یا سؤالات بعدی را شناسایی کنید.
- آیا یک طرح می تواند تبلیغ را تعریف کند و همچنین مسیر را برای پیشرفت های آینده هموار کند؟
با این حال، سهامداران کسب و کار قبلاً بر روی یک جهت توافق کرده بودند. پس از ارائه گزینههای احتمالی به ذینفعان، دوستم توانست متقاعد کند و تمرکز را به سمت یکی از گزینهها هدایت کند، زیرا به آن فکر کرده بود و تمام پاسخهایی را که ذینفعان میپرسیدند و حتی بیشتر از این که مسیر برای آینده به همراه خواهد داشت، داشت. از برنامه افراط اندیشی مستعد تغییر سریع منفی است. بنابراین مهم است که دو نکته را در نظر داشته باشید.
- محل توقف را مشخص کنید.
- اگر الگوهایی را ایجاد کرده اید، شناسایی کنید و از وقوع آنها جلوگیری کنید.
افراط اندیشی، اگر به صورت مثبت انجام شود، به ما امکان می دهد تا بیش از آنچه انتظار می رود ایده پردازی کنیم و جهتی روشن با چندین نکته برای بحث یا دفاع از یک جهت به ما می دهد.
تفکر بیش از حد می تواند به دستیابی یا زودتر دیدن امکانات بیشتر کمک کند. این می تواند یک استراتژی برای جستجوی بینش های اضافی در حین جمع کردن ایده ها در یک جلسه طوفان فکری باشد.
شناسایی خطرات
ریسک انتخاب مسیری است که بدانیم نامشخص است. در مقابل، درونگراها ریسکهای حساب شده را میپذیرند، زیرا تفکر بیش از حد آنها را از قبل به نتایج متعددی رسانده است، مزایا و معایب، و به آنها اجازه میدهد یکی را انتخاب کنند که کوچکترین احتمال شکست را دارد.
یک تصمیم مخاطره آمیز همچنین باید مستلزم تفکر دقیق در مورد خود ریسک باشد. از آنجایی که درونگراها نیازی به ارضای آنی ندارند، وقت خود را صرف ارزیابی می کنند. آنها ترجیح می دهند بر تصمیمات کنترل داشته باشند. این بدان معنی است که آنها گزینه ای را انتخاب می کنند که راحت و با اعتماد به نفس دنبال می کنند. این بدان معنا نیست که آنها یک گزینه امن و آسان را انتخاب می کنند. برعکس، تفکرشان آنها را به سمت انتخاب راهی با احتمال موفقیت بیشتر سوق داده است.
به عنوان مثال، یک جلسه طوفان فکری در مورد اجرای یک محصول و یک جلسه ارزیابی ریسک به شناسایی برخی از مشکلاتی که جریان کاربر ممکن است با آن مواجه شود کمک می کند. پس از شناسایی، یافتن راهی برای رفع آن آسان تر خواهد بود. یک جریان کاربر خوب فکر شده، با همه موارد استفاده در نظر گرفته شده، به ما کمک می کند تا با بقیه اعضای تیم به اشتراک بگذاریم. شناسایی ریسک و تفکر بیش از حد با هم خوب هستند. تفکر بیش از حد به ما این امکان را می دهد که به دنبال احتمالات باشیم و تجزیه و تحلیل ریسک به ما کمک می کند تا بهترین مسیر رو به جلو ارزیابی و پیدا کنیم. علاوه بر این، تمام موارد لبه، حالت های خطا و بن بست را می توان از قبل شناسایی کرد.
مستمر گوش دادن به تمرین آن را هدفمند کنید
از قضا، تصمیم گیری عینی یک فرآیند بسیار ذهنی است. دیوانه، درست است؟ اما در مورد آن فکر کنید، همه ما تعصبات ناخودآگاه داریم. سوگیری های ناخودآگاه قضاوت ها و ارزیابی هایی هستند که ما خارج از آگاهی خودآگاه خود انجام می دهیم. به عنوان مثال، تصور کنید که ما فقط به یک شخص نگاه می کنیم. مغز ما شخصیتی در مورد شخصیت آنها می سازد. اما، در واقع، ممکن است بسیار متفاوت باشد. درونگراها نیز از تعصب مستثنی نیستند. آنها نیز تسلیم آن می شوند. با این حال، آنها یک مزیت دارند، یک ویژگی که می توان از آن برای کاهش این سوگیری استفاده کرد: گوش دادن فعال.
مقالات تحقیقاتی متعددی درباره شنوندگان فعال درونگرا منتشر شده است. در یکی از این پایان نامه ها که توسط آماری مال و نخعی، هر دو مدرس زبان انگلیسی دانشگاه آزاد اسلامی نوشته شده است، عملکرد شرکت کنندگان زبان انگلیسی به عنوان یک زبان خارجی مقایسه شد و متوجه شد که درونگراها شنوندگان بهتری هستند. به طور خلاصه، درونگراها تمایل دارند در مکالمه کمتر واکنش نشان دهند. آنها با دقت گوش می دهند و تنها زمانی صحبت می کنند که اعتماد به نفس داشته باشند یا به اندازه کافی بدانند که به اشتراک بگذارند.
گوش دادن فعال توسط کارل راجرز و ریچارد فرسون ابداع شد. به عقیده آنها گوش دادن فعال دارای شش مرحله است مانند توجه کردن، خودداری از قضاوت، تأمل، وضوح، خلاصه کردن و اشتراک گذاری. سوگیری ناخودآگاه معمولاً درست پس از دریافت اطلاعات و قضاوت فوری بدون تأمل رخ می دهد. ما شروع به اتصال نقطه ها بر اساس تجربیات، پذیرش اجتماعی، دانش موروثی و غیره می کنیم تا یک باور یا ادعایی را ایجاد کنیم که می تواند مغرضانه تلقی شود. بنابراین، عینی بودن دشوار می شود.
من با صاحب محصولم کار میکردم تا یک تجربه بدون کاغذ را برای یکی از محصولاتمان ایجاد کنم. به دلیل پیچیدگی موجود در انواع اسناد موجود برای بدون کاغذ، اجرای این تجربه کار زیادی طول کشید. بقیه پست شد این یک به روز رسانی حساس به زمان بود که باید در طرح بزرگتر منتشر می شد. با این حال، برای درک انتظارات از طراحی، عمیقتر کاوش کردم. من مدت زیادی را صرف طراحی راه حل کردم. در نهایت صاحب محصول من وقتی گزینه ها را به تیم ارائه دادم ناراضی و ناامید شد. من به عنوان یک طراح نتوانستم توجه کنم، اولین قدم در گوش دادن فعال، باعث ایجاد یک واکنش زنجیره ای در از دست دادن زمان، و همچنین در یک تعمیر طراحی حساس به زمان. اگر دقت می کردم و بدون تعصب به انتظارات گوش می دادم، نتیجه متفاوت می شد.
طبق نظرسنجی خدمات مشتری Hubspot در سال ۲۰۱۹، تقریباً ۴۲٪ از شرکت ها به مشتریان خود گوش نمی دهند. تعادل به سمت نیازهای کسب و کار منحرف می شود و انتظارات مشتری از بین می رود. در نتیجه، طرحهای نهایی بهشدت تحتتاثیر سوگیری از آنچه که تیم احساس میکند مشتری میخواهد، میشود، اما هیچیک از آنها تایید نمیشود. سوگیری ناخودآگاه نه تنها توسط طراح بلکه توسط تیم نیز احتمال بیشتری برای معرفی دارد. در نتیجه، برای طراح بسیار ضروری است که نسبت به آنچه طراحی می شود، هوشیار باشد.
بسیار مهم است که برای اجرای هر طرحی بی طرفانه تصمیم گیری کنید یا حداقل تلاش صادقانه داشته باشید. کسبوکاری که تا حدی انتظارات مشتری را برآورده میکند، شکست خواهد خورد. مسئولیت دیگری که طراحان بر عهده دارند این است که اطمینان حاصل کنند که طرح توسط مشتریان تأیید شده است. یک طراحی آگاهانه نه تنها به نیازهای تجاری کمک می کند، بلکه به کاربران نیز کمک می کند.
نامرئی کن
تا کنون، ما چند ویژگی درونگرا را دیدهایم که بر روی تحقیق و تفکر طراحی متمرکز شدهاند. مرحله بعدی عملی تر است. نامرئی کردن به این معناست که تجربه را چنان با انتظارات کاربران هماهنگ کنید که به راحتی قابل درک باشد. با معرفی نکردن سوله بار شناختی، تجربه محصول را ساده می کند. حتی اگر محصول پیچیده باشد، تجربه باید به راحتی قابل مانور باشد تا کاربران بتوانند بدون هیچ زحمتی از نقطه A به B بروند.
درونگراها تعاملات اجتماعی را ترجیح می دهند اما تمایل دارند تا حدی آنها را محدود کنند. آنها برای شارژ مجدد نیاز به زمان تنهایی دارند. حتی پس از انتخابی اجتماعی، آنها از نظر روانی تخلیه می شوند. برای کمک به بهبودی خود، از همراهی خود لذت می برند. به همین ترتیب، انسان ها همیشه به شدت تحریک می شوند، به عنوان مثال، خواندن یک کتاب، تماشای تلویزیون، آشپزی، فکر کردن در مورد اینکه چه کاری باید انجام دهند، و خیلی چیزهای دیگر. در تمام این هرج و مرج، ما، به عنوان طراح، موظفیم تجربیات همه محصولات را با وارد نکردن بار شناختی اضافی، بسیار شهودی کنیم. آن را نامرئی کنید.
بسیاری از شرکت های سازنده بازی های مستقل بودجه ای برای بازاریابی یا تبلیغ بازی های خود ندارند. آنها به سختی فرصتی برای نشان دادن آنها به دنیا پیدا می کنند. با این حال برخی از محبوب ترین بازی های موجود در بازار توسط استودیوهای کوچک یا حتی افراد ساخته می شوند.
یکی از این نمونه ها Flappy Birds است. Flappy Birds یک بازی است که در آن بازیکن باید به سادگی ضربه بزند تا پرنده پرواز کند. هدف اجتناب از موانع در این بازی اسکرول بینهایت است (از نظر فنی، اما شکست دادن آن با رسیدن به امتیاز ۹۹۹۹ بسیار دشوار است). یک شبه به یک حس تبدیل شد. هنرمند و برنامه نویس Dong Nguyen که این بازی را ساخته است، آن را حذف کرد زیرا هرگز تصور نمی کرد که این بازی تا این حد محبوب و اعتیادآور شود. این بازی دارای گرافیک بسیار ساده و تعامل ساده فریبنده ای بود، با این حال به یکی از بازی های پر دانلود در Appstore و Google Play تبدیل شد. به طور مشابه، طراحی برای هر برنامه ای نیز می تواند به سادگی Flappy Bird باشد تا انتظارات کاربر را برآورده کند.
به عبارت دیگر، “نامرئی کردن” به معنای ایجاد تجربه ای است که کاربر را به فکر وادار نمی کند. آنقدر شهودی است که طبیعی به نظر می رسد. تصور کنید کسی ذهن شما را می خواند و دقیقاً همان چیزی را که می خواهید در زمان دقیق به شما می دهد.
مثال عالی دیگر اپلیکیشن Citi Bike است که بیشتر توسط نیویورکی ها و گردشگران برای رفت و آمد یا گشت و گذار استفاده می شود. این به کاربر این امکان را می دهد تا با باز کردن دوچرخه از اسکله های سخاوتمندانه خود در سراسر شهر، به راحتی برای ۳۰ دقیقه آینده دوچرخه رزرو کند. اگر به برنامه نگاه کنید، به نظر می رسد چیزی از دست رفته نیست، و همه چیز آسان و شهودی است، اما می تواند نامرئی باشد.
لحظه ای که برنامه باز می شود، کاربر موقعیت مکانی خود و دکمه ای برای اسکن کد QR را می بیند. هنگامی که آنها کد روی دوچرخه را اسکن می کنند، قفل آن باز می شود. سپس می توانند از سواری خود برای ۳۰ دقیقه آینده لذت ببرند. همه اینها عالی است، اما آیا می توان تجربه را نامرئی کرد؟ آیا می توان آن را حتی بهتر ساخت؟ البته می تواند. تصور کنید برنامه نزدیکی کاربر را تشخیص دهد و هنگامی که کاربر در نزدیکی داک قرار دارد، صفحه کد اسکن را مستقیماً نشان می دهد. این تجربه بسیار بیشتر با نیازهای کاربران سازگار است. فقط انجام این تنظیم کوچک در جریان، عملکرد اضافی را کاهش می دهد و محصول را نامرئی می کند.
در حال حاضر، برنامه تلفن همراه Jetblue امتیازها و محتوای ویژه اضافی را برای تشکیل صفحه اصلی نشان می دهد. با این حال، هدف اصلی این است که یا رزرو آنها را مشاهده کنید یا رزرو کنید. سپس کاربر باید برای رزرو به بخش کتاب مراجعه کند. این فرآیند را می توان با معرفی یک نوار جستجو که کمتر در صفحه اصلی نفوذ می کند، بهبود بخشید.
برای اینکه یک طرح هوشمندانه به نظر برسد، نیازی به استفاده از رنگهای روشن، فراخوانی برای عمل (CTA)، یا کلمات اصطلاحی نیست. این می تواند بسیار ساده اما موثر با رنگ ها، انتقال ها، CTA های آسان برای ردیابی و جملات ساده باشد تا همه بتوانند آن را درک کنند.
هر تصمیم طراحی که ما به عنوان طراح می گیریم باید به کاربر کمک کند تا به سرعت کاری را که هنگام باز کردن برنامه در ذهن داشت انجام دهد. بیان همدلی راهی برای درک انتظارات کاربر، پیشبینی مسائل مربوط به تعامل با کاربر، و تبدیل آنها به طرحی بدون زحمت، عملی، نامرئی و مقرونبهصرفه با توجه داشتن است. هرچه بیشتر طراحی نامرئی را تمرین کنیم، تجربیات کاربری بهتری می توانیم ایجاد کنیم.
.
در صورت نیاز به کاربر کمک کنید
افراد درونگرا حتی اگر به کمک نیاز داشته باشند، برایشان مشکل است. وقتی دیگران از آنها می خواهند که در صورت نیاز به کمک، با آنها تماس بگیرند، به احتمال زیاد درونگراها دست درازی نمی کنند. نیاز ذاتی به درخواست کمک مدفون می شود زیرا دستیابی به آنها برای آنها دشوار است. برخی از شکلهای پیشفعالیت از سوی دیگران برای ترغیب آنها به صحبت مورد نیاز است. البته این به معنای خجالتی بودن آنها نیست. این همچنین به این معنا نیست که آنها هرگز دست دراز نخواهند کرد و تمام تلاش خود را به سمت دیگران معطوف می کنند. درونگراها راههایی را برای حل مشکل خود پیدا میکنند، اما اگر هیچ چیزی جواب نمیدهد، به سراغشان میروند. با این حال، آنها مطمئناً از یک تلنگر قدردانی می کنند.
در هر زمان ممکن است به کمک نیاز باشد و باید در دسترس باشد. اگر ایده “بررسی با کسی” در رسانه های دیجیتال استفاده شود، به کاربران کمک می کند تا در زمانی که بیشترین نیاز را دارند، کمک مورد نیاز را دریافت کنند. به آنها آرامش می دهد و به طور کلی تجربه را بهبود می بخشد. تصور کنید کاربر در حال تلاش برای پیدا کردن چیزی است و محصول مبارزه آنها را مشخص می کند. مفید خواهد بود که یک ربات چت یا پاپاور را فشار دهید تا بپرسید آیا به کمک نیاز دارند یا خیر. از فضا برای کمک به آنها استفاده کنید. اگر یک راه آسان برای شناسایی یک مشکل و ارائه چند گزینه برای حل مشکل وجود داشته باشد، چه؟ چه میشود اگر سیستم کنترل بتواند در لحظه نیاز با توصیه یک انتخاب به آنها کمک کند؟
در اینجا یک مثال خوب وجود دارد: شما از وب سایت دوچرخه های کانیون بازدید می کنید و به دنبال یک دوچرخه کاملاً جدید برای ماجراجویی بعدی خود هستید، اما به سختی می توانید بین آنها تفاوت قائل شوید. تمام تقلا و جستجوی مدل مناسب شما را در یک پارادوکس انتخاب قرار می دهد. کدام دوچرخه را انتخاب کنیم؟ با این حال، وب سایت آن را کاملاً زیبا حل کرده است. پس از مدتی، حباب چت به طور خودکار باز می شود و از شما می پرسد که آیا می خواهید چت کنید. این ویژگی شما را در صف صحبت با نماینده ای قرار می دهد که می تواند به شما کمک کند دوچرخه دقیقی را که نیازهای شما را برآورده می کند پیدا کنید. در اینجا، اگر متوجه شدید، وب سایت متوجه شد که شما نمی توانید دوچرخه را پیدا کنید و برای کمک بالا آمد. در زمان مناسب بود و تهاجمی نبود، شما را به عنوان مشتری ریشه در تجربه نگه میداشت.
کمک همچنین باید دقیق و دقیق باشد، با موارد قابل عمل یا اتصال شما به یک عامل زنده مانند مثال بالا. در غیر این صورت، به همان اندازه که به کمک نیاز است، ممکن است سردرگمی بیشتر از کاهش آن ایجاد شود. این ما را به ویژگی بعدی و نهایی می رساند.
ظرافت
افراد درونگرا از صحبت مستقیم و در عین حال ماهرانه لذت می برند. آنها فکر میکنند که مفصل صحبت کردن، مکالمه را طولانیتر میکند و بهطور تصاعدی طولانیتر از آنچه که ترجیح میدهند، میشود و همچنین باعث سردرگمی میشود. درونگراها بر این باورند که یک مجموعه حداقلی از کلمات می تواند تاثیر زیادی داشته باشد. به طور مشابه، ظریف بودن می تواند تجربه کاربری را حتی بیشتر تقویت کند. تجربه کاربر می تواند به جای ایجاد یک مسیر بصری پیچیده، به آنچه کاربر می خواهد دقیق باشد. به عنوان مثال، Craigslist در مقایسه با بسیاری از محصولات موجود، هیچ عنصر طراحی بصری ندارد، اما همچنان انتظارات مشتری را برآورده می کند زیرا وب سایت دارای UX خوبی است. چیدمان و دسته بندی به خوبی اندیشیده شده است و کل تجربه را بسیار روان تر می کند.
پیاده سازی زبان نیز بخشی از تجربه کاربری است و باید ساده و قابل درک باشد. زبان پیچیده و پیچیده تمایل به بیگانگی کاربران و نادیده گرفتن آنها از اطلاعات مهم دارد.
به همین ترتیب، مینیمالیستی بودن یک طراحی، کل تجربه، از جمله زبان را بهتر می کند. ظرافت در مورد نگه داشتن تجربه به حداقل است. نباید بیش از حد دراماتیک باشد. بار کردن کاربران با اطلاعات بیش از حد یا تعاملات بیش از حد، آنها را در یک پارادوکس انتخاب قرار می دهد.
تجربه کاربری در مورد ایجاد لذت بر اساس توقعات
Shazam یک برنامه متقاعد کننده است که آهنگ را شناسایی می کند تا به شما کمک کند درباره آهنگی که دوست داشتید اما نام آن را نمی دانید بیشتر بدانید. آنها استفاده از این ابزار را با ادغام آن با سیری ساده تر کرده اند. “هی، سیری، این کدام آهنگ است؟” Shazam را برای کمک به شناسایی آهنگ مطرح می کند. حالا این ظرافت است.
طراحی درونگرا برگرفته از ویژگی های درونگرا است که به زیبایی بر طراحی ها تأثیر می گذارد. من کاملاً معتقدم که استفاده از این ویژگیها و تبدیل آنها به مهارتهای مناسب میتواند به طراحان با دیدگاه متفاوت کمک کند. برای تمرین طراحی درونگرا، باید همان فرآیند را با اهداف اضافی انجام دهیم که مانند یک درونگرا هدایت می شوند:
۱. شناسایی تفاوت های ظریف رفتار انسان: درونگراها ناظران خبره هستند.
• مهارت: فراتر از بدیهیات.
۲. فکر کردن بیش از حد به یک عمل: درونگراها مستعد تفکر بیش از حد هستند.
• مهارت: اندیشیدن و تجزیه و تحلیل داده های فراتر از قرارداد.
۳. شناسایی ریسک ها: درونگراها ریسک های حساب شده را می پذیرند.
• مهارت: تصمیماتی را برای هموار کردن مسیر با کوچکترین احتمال شکست به دقت در نظر بگیرید.
۴. با تمرین گوش دادن فعال، آن را هدفمند کنید: درونگراها شنوندگان خوبی هستند.
• مهارت: گوش دادن فعال به طراحان کمک می کند تا محصولات بهتری را درک کرده و بسازند.
۵. آن را نامرئی کنید: درونگراها زمان تنهایی را برای شارژ مجدد ترجیح می دهند.
• مهارت: با تمرکز بر نیاز، محصولات بسیار شهودی ایجاد کنید.
۶. در صورت نیاز به کاربر کمک کنید: درونگراها به دلیل درون گرایی خود برای کمک گرفتن مشکل دارند.
• مهارت: مداخله کنید و در صورت نیاز اطلاعات لازم را ارائه دهید.
۷. ظرافت: افراد درونگرا ترجیح می دهند از کلمات دقیق برای انتقال افکار استفاده کنند.
• مهارت ها: با فصاحت و سخنوری تاثیر زیادی را به ارمغان می آورند.
طراحی لازم نیست جسورانه باشد، اما باید ظریف باشد. برای استفاده از طراحی درونگرا، ابتدا باید شخصیت درونگرا را بشناسیم. من یک شخص با علاقه زیاد به طراحی درونگرا هستم، بنابراین یک منبع عالی را به شدت توصیه می کنم – «درون گرا، عزیز» جن گرانمن، یک جامعه برنده جایزه از درون گراها. افراد درونگرا که معمولاً با خجالتی اشتباه گرفته می شوند، افراد بسیار موثری هستند.
نحوه برخورد و تعامل درونگراها با جهان زیرک است. محیط اطراف خود را مشاهده کنید، آنقدر اطلاعات خواهید دید که معمولا درک نمی کنید. با استفاده از کلمات مناسب و مثال های واقعی بیان کنید. اول گوش کن بعد حرف بزن به فرمول بندی بهتر افکار کمک می کند. فقط زمانی صحبت کنید که چیزی برای مشارکت دارید. در غیر این صورت، شما هیچ ارزشی به مکالمه اضافه نمی کنید. یک متفکر انتقادی باشید. همه اینها به شما کمک می کند تا در مورد نحوه نگاه درونگراها به جهان بیشتر بدانید.
گاهی اوقات یک دیدگاه متفاوت تمام چیزی است که ما برای ایجاد تفاوت نیاز داریم.
لینک منبع: smashingmagazine.com